کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم صرافان     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

در حریم شعر تو بانو! اگر حاضر شدم            خواندم اول کوثر و با نام تو طاهر شدم

در خیالم صحن و گنبد ساختم، زائر شدم            نام شیـرین تو آمد بر لـبم، شاعـر شدم


رشته‌ای بر گردن ابیات من افکـنده دوست

می‌برد شعر مرا آنجا که خاطرخواه اوست

نـاگـهـان دیـدم کـنـار خـانـۀ پـیغـمـبرم            چون خدیجه غرق نوری از جهانی دیگرم

چرخ می‌زد یک نفس، روح القدس دور و برم            تا نـوشتم فـاطـمه، بوسید برگ دفـترم

از شکوهش آسمان ساییده اینجا سر به خاک

آسمان را با خودش آورده این دختر به خاک

ای محمد! دشمنت را دوست ابتر می‌کند            خانه‌ات را عطر ریحانه‌‌ معطر می‌کند

دیدنش بار رسالت را سبک تر می‌کند            دختر است اما برایت کار مادر می‌کند

دخـتران آیات رحمت، مـادران مهـر آفرین

می‌شود اُمِّ ابـیهـا، هر دو با هـم، بعد از این

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : رباعی

در محفل عاشقان بخـوان مهدی را            تبریک بگو از دل و جان مهدی را

در سجده پس از ولادتش دخت نبی            می‌گفت که یا رب برسان مهدی را


**********************

امشب که نـبـی خـنـده به لبهـا دارد            دامـان خـدیـجـه عـطـر زهـرا دارد

می‌بوید و می‌بوسدش و از همه بیش            بــوســیــدن دسـت او تـمــاشـا دارد

**********************

جبریل به عرش نقش کوثر زده است            طوبی گل تسبیح به پیکر زده است

از خـانـۀ کـوچـک مـحـمـد امـشـب            خورشید زمین و آسمان سر زده است

**********************

امشب که خدیجه روی خندان دارد            از عـالـم قـدس چـهـار مهمان دارد

زهراست به دامنش و یا در دل شب            خـورشیـد درون خـانه پنـهـان دارد

**********************

امشب همه آیـات جـلی سجـده کـنند            بر درگـه لطـف ازلـی سجـده کـنـند

از بعـد ولادتش به شکـرانۀ دوست            زهـرا و محـمد و عـلی سجـده کنند

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد مبشری نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک              (به سبك السلام ای خاتم)

السلام ای یـاس طاها، فـاطـمه اُمِّ ابـیهـا          السلام محـبوبۀ حق، فـاطمه همسر مولا

عزیز سرمدی، تو دخت احمدی          که از الطاف حق، به دنیا آمدی


مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲)

*******************

تهنیت بر مصطفی باد، جشن میلاد گل یاس          همه عالم شد معطر، تهنیت یا ایها الناس

به هر جا زمزمه، خوش آمد فاطمه          که در محشر شود، شفـیعۀ همه

مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲)

*******************

حق عطا کرد بر پیمبر، کوثر این زهرای اطهر          فـاطـمـه اُمِّ ابیهـا، هـمـسر سـاقـی کـوثـر

همه دلشاد از او، جهان ایجاد از او          دلـم از مقـدمش، شده آبـاد از او

مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲)

*******************

تهنیت بادا محبان، چون جهانی غرق نور است          در زمین و آسمان‌ها، شادی و بزم و سرور است

به سجده قدسیان، که شد کوثر عیان          خدیجه غرق شوق، پیمبر شادمان

مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲)

*******************

قسمت ما کربلا کن، هم نجف هم سامرا کن          فاطمه جان جان مولا، حاجت ما را روا کن

همه مهر و وفا، به هر دردی دوا          نظر کن سوی ما، تو ای خیرالنسا

مدد یا فاطمه، مدد یا فاطمه (۲)

*******************

ای که بر خلق دو عالم، مهدیا مشکل گشایی          عشق تو داده به دل‌ها، نور امید و صفایی

یگـانه دلبری، به عـالم رهـبری          الا یابن الحسن، امام و سروری

اباصالح بیا، ابا صالح بیا (۲)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

غنچه زده مثل یک گل خنده روی لب طاها           به یـمن مـقـدم زهـرا حـضـرت اُمّ ابیهـا

مبارکه، جـلـوۀ نـور الهـی جـان احـمـد جـان حـیـدر


از سوی حق، گشته نازل نور اعطینا به قرآن پیمبر

به یُـمن او، همۀ عالم بهشت رحمت حق شد سراسر

مظهر لطف و حقیقت رحمت           سورۀ قـدر صحـیـفۀ عصمت

عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳)

***********************

طلوع شمس جمالش به لطف ایزد سرمد           مـبـارکه یا خـدیـجـه مـبـارکه یا مـحـمـد

وجـودِ او، از سما تا به زمین در حالِ اِجـلالِ نُـزولِ

مقـام او، واقـعـاً که بـرتـر از انـدیـشه و کُـلّ عُـقـولِ

عبادت و بـندگی تنهـا فـقـط با امضای زهـرا قـبـولِ

شـکـر للّه که فـدای زهـرائـیم           تا قـیامت ما گـدای زهـرائـیم

عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳)

***********************

خدا خودش میداند که آرزوی ما همینه           وهابـیت بشه نابود ما هم بیاییم به مدینه

یا فاطمه، حاجت این سرباز ای لشگر عشق و روا کن

یا فـاطـمه نوکـرا و سینه زنهای حسینت رو دعا کن

یا فاطمه ما رو اهل امرِ بر معروف و اهل کربلا کن

امر ِبر مـعـروف مرامِ آل الله           نـهـی از مـنـکـر پـیــام آل الله

عصمت کبری یا زهرا یا زهرا (۳)

: امتیاز

سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سرود وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

جـشن مـیـلاد گـل یـاس پیامبر آمده            گل بریزید عاشقان زهرای اطهر آمده

جلوۀ این، نـورِ سـرمد            تهنـیـت باد، یا مـحـمـد


فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)

************************

عصمت ذات خداوندی به دنیا آمده            عیدی از مولا بگیر زیرا که زهرا آمده

ذکر جنت، ذکر رضوان            فاطمه جان، فاطمه جان

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)

************************

کـوثر قـرآن چه زیبا و مطهـر آمده            روح ما بین دو پهـلـوی پیمبـر آمده

گویم از جان، با دلی شاد            یا خـدیـجـه تهـنـیت باد

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)

************************

کُفو مولا جان طاها آمده خوش آمده            حـضرت اُمّ ابـیهـا آمده خـوش آمده

رکن و بیت و زمزم است او            آبـروی عـالَـم است او

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)

************************

حقّ این دختر بیا و از سرِ لطف و وفا            یکی مدینه روزیِ این جمع کن یا مصطفی

عیدیِ ما را عـطا کن            قـسمت ما کـربـلا کـن

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (۴)

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عصمت ذات خداوندی به دنیا آمده            عیدی از مولا بگیر ای که زهرا آمده

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مجید تال نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قــرآن گـشـودم آیـۀ مـحـشـر بـیــاورم            می‌خـواستـم که سـورۀ کـوثـر بـیاورم

من کـیـستـم ز شـأن تو سر در بیاورم            بـایـد کـسـی شـبـیـه پـیـمـبــر بـیـاورم


هنگام وصفت عـقل مرا ترک می‌کند

معـراج رفته شأن تو را درک می‌کند

با نور تو زمین شـرف آسـمان گرفت            چل روز مصطفی ثمری بی‌کران گرفت

پا بر زمین گذاشتی و خاک جان گرفت            تا آمـدم بـگـویـم زهـرا زبـان گـرفـت

گـفتم که رخصتی بده بهـتر بخـوانمت

مهـرت اجازه داد که مـادر بخـوانمت

مادر سلام، گـوشۀ چـشمی به ما کنید            مـادر سـلام، درد مـرا هـم دوا کـنـیـد

با این امـیـد در زده‌ام تـا که وا کـنـیـد            لطـفی به این اسـیـر یـتـیـم گـدا کـنـیـد

حالا اگر چه چادر تو وصله دار هست

من سائـلـم هـمیـشه بـرایم انـار هـست

یا آیه آیـه آیۀ خود «هـل اتـی» کـنـی            یا از کـرم لـباس عـروسی عـطا کـنی

چـادر امـانـتـی بـدهـی تـا چـهـا کـنـی            یک قـوم را به نـور خـدا آشـنـا کـنـی

دنیا تو را نخواست که اینقدر زشت شد

خـاکی که زیر پای تو آمد بهـشت شد

دنیا تـمام ظـلـمت و تو مـاورای نـور            با تو کم است فـاصله تا انـتهـای نـور

هـمـسایـه‌ات اگر که شده آشنـای نـور            این بوده است از برکـات دعـای نـور

در آسمان نور چه بدری، شبیه توست

در سال یک شب است که قدری شبیه توست

در خانه عطر سیب تو از بس جمیل بود            یـادآور بـهـشـت خــدای جـلـیــل بــود

سرچشمۀ وضوی تو از سلـسبـیل بود            جـاروی خـانـۀ تـو پَـر جـبـرئـیل بـود

دنـیا به پـای مهـر تو از شـرم آب شد

آبـی که گـشت مهـریـیـۀ تو گـلاب شد

آنکه تو را به جملۀ «لولاک» می‌شناخت            درک تو را فراتر از ادراک می‌شناخت

پرواز را چه کس بجز افلاک می‌شناخت            بانوی آب را پـدر خاک می‌شناخت...

نام پـدر هـمیـشه به دنبـال مـادر است

خیر العمل محبت زهرا و حیدر است

دیگر توان از تو سرودن قـلـم نداشت            این روز مادری دل من غیر غم نداشت

رفتم مدینه آنچه که می‌خواستم نداشت            گـفتم زیـارتـش کـنم اما حـرم نـداشت

مـرغ دلم که داشته یک بام و دو هـوا

بی‌اخـتـیـار پر زده اکـنـون به کـربـلا

حـالا عـجـیب نـیـست اگر بـی‌مـقـدمـه            پــرواز مـی‌کـنـیــم حــوالـی عـلـقـمـه

آنجا که قـد خـمـیده رسیده ست فاطمه            او روضه خوان و در حرم افتاده همهمه

حال و هوای صحن دلم نیـنوایی است

شب های جمعه فاطمه هم کربلایی است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

من کـیـستـم ز فـاطـمه سر در بیاورم            بـایـد کـسـی شـبـیـه پـیـمـبــر بـیـاورم

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

خسران زده است هر که توکل نمی‌کند            بـر خـاک چـادر تـو تـوسـل نـمی‌کـنـد

یا بـلبـلـی که طوف سر گـل نمی‌کـنـد            قـلـبـم مـیـان سـیـنـه تحـمـل نـمـی‌کـنـد


امشب نخـواند از جـلـوات خـدایـی‌ات

از تـابـش و تـلالـؤ خـیـرالـنـسـایـی‌ات

ای که کنیز خانه‌ات از عالمی سر است            نامت نجات بخش هزاران پیمبر است

یک گوشه از تجلّی تو قدر و کوثر است            کوثر شدی و ساقی این چشمه حیدر است

حوریه‌ای و دور و برت جای خار نیست

غیر از علی نصیب تو در روزگار نیست

صاحبْ کتاب… باطن قرآنِ مرتضی            زیـبـا تـرین سـتـارۀ تـابـان مـرتـضـی

جان تو هست جان نبی جان مرتضی            لبخند صبح و شام تو رضوان مرتضی

وصله بزن به چـادرت اما فـقـط بخند

رخت عروسی‌ات بده زهرا؛ فـقط بخند

بر سائلت بـزرگی و سرمـایه می‌رسد            آنـقـدر که عطای گـرانـمـایـه می‌رسد

در مدح بـنـده پـروری‌ات آیه می‌رسد            نان می‌پزی و باز به همسایه می‌رسد

این بار نه؛ نده همه‌اش را به این و آن

افطار کن بس است عطای دو لقمه نان

حتی به مریـمـش ذکـریا نگـفـته است            اصلا کسی به دخترش این را نگفته است

قطعا رسول صحبت بی‌جا نگفته است            بی‌خود به تو که «اُمِّ ابیها» نگـفته است

تـو مــادر امـیـر حـجـازی و کـوثـری

از مـریـم و خـدیـجـه و آسیه بـرتـری

مهر تو در خرابۀ این دل عنایت است            روح تمام بنـدگـی از این محـبت است

نامت به لب رسید، همین هم عبادت است            خدمت به آستان تو عین شرافت است

این ظرف دل به یمن وجودت شریف شد

کـار دلـم به لطف نگـاهـت ردیف شد

امشب بیا دوبـاره حدیث کـسـا بخوان            سیـب بهـشـتی نبوی هـل اتـی بخـوان

در جـمـع ما بیا و کـمی ربـنـا بخـوان            مادر به جای ما همه اغـفـرلـنا بخوان

از بخشش تو قـلـب خـدا شـاد می‌شود

ویــرانـه خــانـۀ دلــم آبــاد مــی‌شــود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن پیامبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تـو مــادر یـتـیـم حـجـازی و کـوثـری            از مـریـم و خـدیـجـه و آسیه بـرتـری

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد غفور زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسدس

صـبــح شــور آفـریـن مـیــلادت            لحـظه ها چون فـرشتگـان شـادند

چـار تـن بـانـوی بـهـشـتــی هــم            گـل فـشـانـدند و دل ز كف دادند


داد فـرمــان، خـدا بـه پـیـغـمـبـر

كـه: «فَـصَـلِّ لِــرَبِّـكَ وَ انـحَـر»

مـثـل «حـوّا» شـمـیــم جـنّـت را            «مریم» آن جا به یك اشاره گرفت

بوسه بر خاك پایت «آسیـه» زد            دامنت را به شوق، «ساره» گرفت

جـز تـو ای مـعـنـی «كـلام الله»

كـیـسـت شـایـسـتـۀ «سلام الله»؟

ای وجودی كه در كـمـال شهـود            هستی ات نورِ عـالمِ غـیـب است

نـام پــاك تـو بـی وضــو بُــردن            نزد اصحابِ معرفت، عیب است

بـا عــلـی نُـه بـهـار پــیــوسـتــی

دَرِ خـواهش به روی خود بستی

بـه خـدا، خــانـۀ گِــلــیــن تـو را            اشـتـیـاق حـبـیـب، پُـر كرده ست

عـطـر ناب « لِـیُـذهِـبَ عَـنـكُـم »            بوی« امَّن یُجیب » پُر كرده ست

حلقه زد گرد چهره ات چون ماه

هـــالــۀ « اِنَّـــمــا یُـــریـــدُ الله »

لطف سرشارت، ای عصارۀ وحی            خستگان را به مهر، تسكـیـن داد

تا سه شب، قوت خویش را هر شب            به یـتـیـم و اسـیـر و مسكـیـن داد

در شگفت از تو قـدسیـان مـاندند

سـورۀ نـور و هـل اتـی خـواندند

چه كسی می‌بَـرد گـمـان كه خـدا            بـه كـنــیــز تـو رتــبــۀ كــم داد؟

فـضـه شـد مـیـهـمـان مـائــده ای            كه خدا پیش از این به مریـم داد

مـی‌تـوان بـا مـحـبـت تـو رسـیـد

به رهـایـی به روشـنـی بـه امـیـد

نیـمـه شب ها كه در دل محـراب            ذكــر آیــات نـــور داشـــتـــه ای

ای نـمـازت نـهــایـت مــعــراج!            عرش را پشت سـر گـذاشتـه ای

بـاغ سـجـاده غـرق عطر تو بود

هـمـه آفـاق، زیـر چـتـر تـو بـود

صلح سبز«حسن» كه جـاری شد            چـشـمـه در چشمه از پیامت بود

نـهـضـت سـرخ روز عــاشــورا            شـعـلـه در شعـله از قـیـامت بود

خطبه را زینب از تو چون آموخت

سخـنـش ریـشـۀ سـتـم را سوخت

ای دلـت در كـمـال بــی رنـگــی            از هـمـه كـائـنـات، رنـگـیـن تر!

بـــــود بـــــار امــــانــت از اول            روی دوشت ز كـوه، سنگـین تر

تــو مــنــزّه تــریــنِ زن هــایــی

بـر بـلـنــدای نـــور، تــنــهــایــی

بـا هـمـان دست عــافـیـت پــرور            كـه پــرســتــاری پـــدر كـــردی

از امـــام زمـــان خــــود، یــاری            در هــیـاهــوی پـشـت در كـردی

سـرمــۀ دیــده، خـاك پــایـت بــاد

هــمـه هـسـتـی ام فــدایـت بــاد...

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد علی مجاهدی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت            در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت

احـمـد از و،پـیـام جهان آفـرین گرفت            یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت


شکر خدا، که گـلبن احمد به گُل نشست

ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست

روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت            در سر، اَمیـن وحی، هوای خلیل داشت

بهر خـدیـجـه، مـژدۀ رب جلیـل داشت            صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت

بر خاتم رسل، سخن از سلسبـیـل گفت

بس تهنیت ز جانب حق، جبـرئیل گفت

گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد            شـام تـو را، جـنـیـبـه‌کـش آفـتـاب کـرد

نـامـی بـرای دخـتـر تـو انـتـخـاب کرد            و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد

ز آن در نُبی خـدای تو نامید کـوثـرش

تا بی وضـو کسی نـبَـرد نام اطـهـرش

ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت            سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت

مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت            کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت

تو عـصـمـت خـدا و بـهـشـت محـمدی

تـو مـفـتــخـر بـه ام‌ابـیــهـای احـمــدی

ای اسوه‌ محبت و، ای مظهـر عـفـاف!            ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف

ای بوده با صفـات خـدایـی در اتّصاف            نامی اگر به‌جاست ز سیمرغ و کوه قاف

درک مقام توست که امکان‌پذیر نیست

ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست

شـادابـی حـیـات، ز انـفـاس فـاطمه‌ست            دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمه‌ست

فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمه‌ست            از گـل لطیف‌تر دل حساس فـاطمه‌ست

قـلـب رسـول، شـیــفـتـۀ زنـدگـانـی اش

جــان عـلـی، فـریـفـتـۀ مـهـربـانـی اش

گـفـتی از او مـدیـنـه مُنوّر شود که شد            از عطر ناب یاس، معطر شود که شد

جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد            می‌خواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد

دنیا پر از ذُراری زهـرای اطهر است

والله، جــای گــفـتـن الله اکــبــر اسـت!

ما شـاعران به قـافـیه پرداختـیم و بس!            عمری به وَجهِ تـسمیـه پرداختیم و بس

از متن، هی به حـاشیه پرداختیم و بس            از تـو فـقـط به مرثیه پـرداخـتیم و بس

بایـد اگـر مـعـارف نـاب تو زنـده کـرد

کی می‌توان به فـاطمه گفتن بسنده کرد

ما بـهـره‌ای ز فـیـض تو اغلب نداشتیم            انگـار جـز فـدک ز تو مطلب نداشتـیم

آگـاهـی از مـعـارف مـذهب نـداشـتـیـم            کاری به کار عـزّت مکـتـب نـداشتـیـم

تـرسم از آن که کار، برادر! بَـتَر شود

وز این که هست، فاطمه مظلوم‌تر شود

ایـنک که هـست امت اسـلام در خطر            بحـریـن در محاصره و شـام در خطر

بـیـت‌الـحـرام بـاز از اصنـام در خـطر            حج و منا و مشعر و احـرام در خطـر

چـشـم امـیـد شیـعـه به بیداری شماست

زهـرا در انـتـظـار وفـاداری شـماست

روزی که یاس فـاطمه تکـثـیر می‌شود            اسـلام در زمـانــه فـراگــیــر مـی‌شـود

عـالـم پُـر از شـمـامـۀ تکـبـیـر می‌شود            دنـیـایـی از مـکـاشـفـه تصویر می‌شود

آیـد نـدا که کـعـبـۀ مـقـصـود مـی‌رسـد

از گـرد راه، مـهـدی مـوعـود می‌رسـد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حمید رمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

در آسـتــانـۀ مــیــلاد حــضـرت زهــرا           بـرای عـرض ارادت بـه سـاحـت دریـا

نـشـسـتـه ام بـنـویـسـم بـه نـام مـادر، تـا           خــدا مــرا بـنـویـسـد بـه پـای نـام شـمـا


اگـرچه کـمـتـر از آنـم که دلـبـرم بـاشی

خدا به امر خودش خواست مادرم باشی

هوای عشق چه حال و هوای زیبایی ست           جنون، بهـانۀ خـوبی برای رسوایی ست

شبی که عرش منوّر به نور زهرایی ست           شب طرب، شب دیوانگی و شیدایی ست

شبی که معجـزه های رسـول، کـامل شد

شبی که سورۀ کـوثـر به عینِ نـازل شد

شبی که سیب خدا از درخت عرش افتاد           خـدا بـه نـور خــدا هـدیـه ای مـنـوّر داد

به اذن خـالق یکـتا، زمین، زمان، فریاد:           پـیـامـبـر! قــدم فــاطــمــه مـبـارک بـاد

قـیـام کـرد زمـیـن، نــور مـنـجـلـی آمـد

دلـیـل خـلـقـت پـیـغـمـبــر و عــلـی آمـد

همین که دست زمین، آسمان بغل شده است           دهان عرش الهی پر از عسل شده است

به دستخطِّ خدا سوره هم غزل شده است           و این برای نبی خیرُ ما نَزَل شده است:

خـدا بـرای تـو خـیـر کـثـیر می خـواهد

برات، مـرهـم زخـم غـدیـر می خـواهـد

خــدا نـوشت: بـگـویـیـد مـهـربـان بـانـو           خدا که صاحب باغ است، باغـبـان بانو

قـیـامت اسـت تـمـنـای ایـن و آن، بـانـو           هـمـیـشـه منـبـع الطاف بـیکـران! بـانو!

اگر نـفـس بدهی، دست هم نمی خـواهم

برای مـدح تو گـفـتـن، قـلم نمی خـواهم

عطای دست تو تـفـسیر کـرده انسان را           بـخـاطـر تو خـدا وعـده داده بــاران را

دعـای نـور تو تب دار کرده سـلمان را           به بـاد داده دگـر دودمــان شـیــطـان را

دعـای نـور بخوان، ما هم اهـل ایرانـیم

بخـوان که ما همه ذریـه های سلـمانـیـم

دعا بخـوان، پـر جـبـریل را مـنـوّر کن           کمی مـلائـکـه را با خودت بـرابـر کـن

بـرای نـافـلـه، سـجــاده را مـعـطـر کـن           خـدا بـرای پـیـمـبـر نـوشـت: بـاور کـن

نگاه عرش به راز و نیـاز فـاطمه است

خلاصه نه، همۀ دین نماز فـاطمه است

تـمـام قـافـلـه را وقـف مـرتضی کـردی           همیشه شوهر خود را ز خود رضا کردی

و در جـوار خـدا، جـار را دعـا کـردی           چه خـوب دِیـن به همسایه را ادا کردی

هرآنچه را تو بخواهی، همان شود تقدیر

برای شـیـعـۀ امـروز هم قـنـوت بگـیـر

نظـر به اینکـه خـدا بر شما نـظـر کرده           تـو قـبـل خـلـقـت آدم شـدی نـظـر کـرده

خــدا وجـود تو را مـنـجـی بـشـر کـرده           عـلـی کـنـار شـما خـسـتـگـی بِـدَر کرده

غروب بود که خورشید تا سحر غم داشت

طلـوع لحظۀ خـنـدیـدن تو را کـم داشت

در آتـشـی که تـمـامـیِّ خانـه می سـوزد           به جـان خـلـق بـیـفـتـد زمانه می سـوزد

در آتشی که نشان، بی نشانه می سـوزد           چـرا قـلـم وسـط شـعـلـه ها نمی سـوزد؟

برای اینکه مـزیّن به نـام فـاطـمـه است

و آتش از سر جبران، به کام فاطمه است

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

باران گرفت و زمزم و کوثر به ما رسید           مستی رسید و باده و سـاغر به ما رسید

روز الـسـت کـه گِـل عـالـم درسـت شـد           خـاک سـرای آل پـیـمـبـر بـه مـا رسـیـد


وقتی خـدا به طالعـمان داشت می نوشت           شـکـر خـدا ولایت حـیـدر به مـا رسـیـد

این عـزّتی که هست از آنجا گـرفـتـه ایم           آن لحظه ای که منصب نوکر به ما رسید

اینجـا اگـر که دور عـلـی بـال می زنـیـم           آنـجـا دلـی شـبـیـه کـبـوتـر به ما رسـیـد

هرکس گرفت دست خودش را بسوی دوست           در این میـان مـحـبـت مـادر به ما رسید

چه مادری که لب به سخن تاکه باز کرد           روزیّ صد هـزار بـرابـر به مـا رسـیـد

مــادر ز مـقـدم تـو بـهـاری تـریـن شـدم

دسـت مـرا گـرفـتـی و بـالا نـشـیـن شدم

دریا فقط تو هستی و دریاتر از تو نیست           انـسـیـۀ خـدایـی و حـوراتر از تو نیست

تو می درخشی و همه جـا، نور می شود           زهرا فقط تو هستی و زهراتر از تو نیست

وقتی که خاکِ پایِ تو عرش است مادرم           در اوج آسـمـانی و بـالاتـر از تو نـیست

پـیـغـمـبـر خـدا به تـو می گـفـت مــادرم           با این حـسـاب ام ابـیـهـاتـر از تو نیـست

تو بـضـعـة الـنـبـی خـدایـی و هـیچکـس           آیـینه دار حضرت طاهاتـر از تو نیست

شـأن تو از روایت لـولاک واضح است           اینکه بزرگـتر ز تو بـالاتـر از تو نیـست

تو آمـدی و تـکـیـه به عشق تو زد عـلی           با بـودن تو حـامـی مولاتـر از تو نیست

نام تـو هـمّ و غم ز دل مصطفی گـرفت

دست خدا علیست که دست تو را گرفت

بـایـد می آمـدی به هـمـه رهـبـری کـنـی           شکر خـدا که بر دل ما سـروری کـنـی

روز ازل خـدای تو می خواست باشی و           در حـق شیـعـه های عـلـی مـادری کـنی

در روز حـشـر بـیـن تــمــام پـیـمــبـران           آن لحظه می رسد که تو پیغـمـبری کنی

حتی پـیـمـبـران به تو تـعـظـیـم می کـنند           وقـتـی قـرار شد تو شفـاعـتـگـری کـنی

هم رتبۀ عـلـی به خـدا غیر تو که نیست           پس می شود به جای عـلی حیـدری کنی

سـجـاده پـهـن کن که دوبـاره مـدیـنـه را           پُر از پَـر فـرشـتـه و حـور و پـری کـنی

دسـت قـنـوت تـو همۀ مـسـتـجـابـهـاست

مـهـریـۀ تو فـاطـمـه جـان کـل آبـهـاست

وقـتـی کـه مـاه در سـحـر چـادر تـو بود           خـورشـیـد زیـر بـال و پر چـادر تو بود

زیــر قــدوم تـو پــر و بــال مــلایــکــه           فـوج فـرشـتـه دور و بـر چـادر تـو بود

هرکس که منتصب به تو شد سربراه شد           اصـلا حـجـاب زیـر سـر چـادر تـو بود

تو قـبـل مــریــم آمـده ای مـادر بـهـشـت           پس ایـن هـمـه حـیـا اثــر چــادر تو بود

یک شب چـهـل یـهـود مسلمـان تو شدند           ایـن هـم نــشـانــۀ دگـر چــادر تــو بــود

نــور تو مـکـه را مَـثَـل کـوه نــور کـرد

ابـلـیـس با حضور تو از مکـه دور کرد

با بودنت به یاری مردم چه حاجت است           دست قنوت خستۀ تو دست رحمت است

عشقت مرا به اوج سعادت رسانده است           عـشـقت همیشه شـاه کـلـید سعادت است

من با تـو و عـلـی، غـم دنـیـا نمی خورم           اسم عـلـی و فـاطـمـه رمـز اجابت است

دست مـرا بـگـیـر و به دست عـلـی بـده           این دست های روبه شما دست بیعت است

دستت شکست و دست علی رو به عرش ماند           افـتــادن تـو مـعـنـی اصـل ولایـت است

یک کـربـلا مرا بـبـری خـوب می شـوم           داروی درد سینۀ من یک زیـارت است

امـشب بـیـا و روزی مـن را زیــاد کـن

امشب مـرا مـقـابـل شـش گوشه یـاد کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بـایـد می آمـدی به هـمـه رهـبـری کـنـی           اصـلا فـقـط تو آمـده ای سـروری کـنـی

رباعی های ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : شعرای مختلف نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : لاحول ولا قوة الا بالله قالب شعر : رباعی

جبریل به عرش نقش کوثر زده است            طوبی گـل تسبیح به پـیکـر زده است

از خــانـۀ کـوچـک مـحــمــد امـشـب            خورشید زمین وآسمان سر زده است


******* سید رضا مؤید *******

نــور دگــری به بـیــت احــمـــد آمــد            مـحـبــوب رســول حـیّ سـرمــد آمـد

تا عـطـر وجـودش همه عـالـم گـیـرد            زهــرا، گــل گــلــزار مــحــمــد آمـد

****** حــامــد ******

بـر عـالـمـیـان رحـمـت بـی حــد آمـد            زیــبــا گــهـــر رســول امــجــد آمــد

تـبـریـک بـه شـیـعــیـان اهـل عــالــم            چـون فــاطــمــه دخـتـر مـحــمـد آمـد

****** کــربــلائــی ******

عـالـم ز فـروغ احـمـدی لبـریـز است            از جـلـوۀ حـیِّ سـرمـدی لبـریـز است

مـیـلاد بـتـول است و فــضـای مـکـه            از عـطـر گـل مـحـمـدی لبـریـز است

****** سید رضا مؤید ******

ای شــأن نـــزول آیــه هـای کــوثـــر            از آسـیــه و هـاجـر و مــریــم بـرتـر

وقتی که خدا تو را به احـمد بخـشـیـد            فـرمـود به او: صَـلِّ لـِرَبّک وَالـنحَـر

****** سیدمحسن سادات ******

ذات سـرمـدی مـدح تو را می گـویـد            عـفـّت ز قـدم هـای تـو رَه می جـویـد

از سـیـنـۀ تـو عــطـر جـنـان می آیـد            وقـتـی کـه مـحــمــد تـو را می بـویـد

****** سیدمحسن سادات ******

توصیف تو برتر از عـقـول و ادراک            در مـدح تو خـالـق تو گـفـتـه لَـولاک

بی فاطمه ام نمی شد هـرگـز مـمکـن            خَـلق عـلـی و احـمـد و خَـلـق افـلاک

****** سیدمحسن سادات ******

بر کوکب آسـمـان عـصـمت صلوات            بر فـاطـمـه گـوهـر نـبـوت صـلـوات

بــر مـــادر یـــازده امــــام بــر حــق            از صبـح ازل تا به قـیـامـت صلوات

****** مـحـمـد نــژاد ******

زهـرا که گـل سـر سـبـد آل عـبـاست            انـوار خـدایـی زِ جـمـالـش پـیـداسـت

در قـدر و جـلالتش چه گـویم زین بِه            زهـراست محـمد و محـمد زهـراست

****** کــربــلائــی ******

بر چرخ عفاف نور سرمد زهـراست            محبوبۀ حـق، دخـتـر احمد زهـراست

خـاتـون قـیامت است و بـانوی بهشت            سـر سـلـسـلـۀ آل مـحـمــد زهـراسـت

****** قــاضــی ******

بــر آیــنــۀ جــمـــال داور صــلــوات            بـر آبــروی آل پــیــمــبــر صـلــوات

بر فـاطـمـه ای که شد به شأنش نازل            از سـوی خـدا سـوره کـوثـر صلوات

****** حــافــظــی ******

ای اولین زنی که به مردان سرآمدی            سر تا قـدم تجـسّـم اوصاف سـرمـدی

کانون عشق و عاطفه یعنی که فاطمه            آئــیــنــۀ تــمــام نـــمــای مــحــمــدی

****** مــوحــدیــان ******

این مـژدۀ جـانـبـخـش ز سـرمـد آمـد            مـیــلاد  یـگــانـه بـنـت احــمــد آمــد

ای شیـعـه تو را دهـم بـشارت امشب            یـک دانــه گــل بــاغ مــحــمــد آمــد

****** شــیــدا ******

آن زن که به مُلک آفـرینش یکـتاست            در وادی عصمت وشرف خیرِنساست

جـز او نـبُــوَد امّ ابـیــهــا بـه جـهــان            آن نــور دو دیــدۀ مـحـمـد زهـراست

****** شــائــق ******

امشب همه جا جـشـن مبـارکباد است            دلـهـا همه از مـقـدم زهـرا شـاد است

از بـهـر مـحـمـد و خـدیـجـه صلوات            روشن همه جا ز نور این اُولاد است

****** سرو علی ******

این جشن وسرور سرمدی ما را بس            از فاطمه یک خوش آمدی ما را بس

لبـخـنـد به لـب مـهـدی زهــرا بـاشـد            عـطـری ز گـل مـحـمـدی مـا را بس

****** سرو علی ******

خـدا کـنـد اثـری حـق به آه ما بخـشد            بصیـرتـی به دل عُذر خواه ما بخشد

به احترام مـحـمـد چه میشود که خدا            شـب ولادت زهـرا گـنـاه مـا بـخـشـد

****** سرو علی ******

تــو را هــر كــس نــدارد دل نــدارد            مــيــان ســيــنــه جــز بـاطـل نــدارد

دلــم را هــدیــه دادم بــر تــو مـــادر            نــوشـــتــم روي آن قـــابـــل نـــدارد

****** سرو علی ******

در بـاغ نـبــوت از نـهــال تــوحــیــد            هـنـگـام سـحـر گـلـی شکـوفـا گـردید

چون غنچۀ گل، خدیجه خندید چو دید            زهـرا چو گُـل مـحـمـدی می خـنـدیـد

****** محمد علی مردانی ******

 شأن است و نشانه است بانـوي كـرم            الـحـق كه يـگـانـه است بـانـوي كـرم

گويند شـفـاعـتـش به هـر كـس بـرسـد            دنــبــال بــهــانـه است بـانــوي كــرم

****** کاظم بهمنی ******

مـحـشـر دم از اعـتـبار او خواهد زد            او دست به كـار جـستـجـو خواهد زد

در کار شـفـاعـت از غـلامـان حسين            زهـرا به خـداي كعـبه رو خواهد زد

****** کاظم بهمنی ******

بـر مـقـدم دخــتــر پـيـمـبـر صـلـوات            بر چشمۀ پاك حوض كـوثـر صلوات

بر مـحـضـر حـضرت مـحـمد تبريك            بـر مـادر شيـعـيـان حــيـدر صـلـوات

****** مهدی پناهی ******

عمريست كه ما مراممان حيدري است            لـبـريـز از آن پـيـالـۀ كـوثـري اسـت

با عشق حسين مُـحب زهـرا گـشـتـيم            از بسكه حسين ابن علي مادري است

****** کمال مؤمنی ******

خــورشـيـد زمـيــنـي خــدا يـا زهــرا            اي زيـنـت نـام مـصـطـفـي يـا زهـرا

مـدح تو همين بس كه شدي تا محشر            هـمـتـاي عــلـي مـرتـضـي يـا زهــرا

****** کمال مؤمنی ******

ای روی تو جـلوه گـاه سـرمد زهـرا            وی سـیـنـۀ تـو بـهـشت احـمـد زهـرا

عـیـد تو بُـوَد، بـبـخـش عـیـدی ما را            زان دست که بـوسیـده محـمـد زهـرا

 ****** سید رضا مؤید ******

یا فاطمه ای منشاء خـــیر و بــرکات             مـهر تـو بود قـبـولی صـوم و صلات

فـرمـوده نـبـی خـدا گـنـاهـش بـخـشـد            هر کس که برای تـو فـرستد صلوات

 ****** سید رضا مؤید ******

دریاست نبی و گوهرش فاطمه است            مولاست علی وهمسرش فاطمه است

با آنکه حـسیـن است پـنـاه دو جـهـان            او خود به پناه مـادرش فـاطـمه است

 ****** سید رضا مؤید ******

 یا فـاطـمه جان! دست من و دامـانت            ای چـشـم امـیـد هـمـه بـر احــسـانـت

بــادا بـه فــدایـت پـــدر و مــادر مـن            ای گـفـتـه پـیـمـبـر، پـدرت قـربـانـت

  ****** سید رضا مؤید ******

ای آنکـه  خـدایـت ز هـواداران است            نازل به جهانْ فیض تو چون باران است

یا فـاطـمـه مِـهـر تو بُـوَد روح نـمـاز            مهـر تو شـفـاعـت گـنـهـکـاران است

 ****** سید رضا مؤید ******

ای خـاک ره تـو تــاج سـرهـا زهــرا            ای قبر تو مـخـفـی ز نـظـرهـا زهـرا

تا باب شفاعت تو باز است چـه غـم؟            گـر بـسـتـه شـود تــمـام درهـا زهــرا

  ****** محمد جواد غفورزاده ******

بـزمـی بـه حـریـم کـبــریـا بـرپـا شـد            کـوثـر ز خـدا به مصطفـی اعطا شـد

یک قطره زآب کوثر افتاده به خـاک            صـد شـاخـه گُـل مـحـمـدی پـیـدا شـد

  ****** محمد علی مردانی ******

شـب مــیـلاد زهـــرای بـتــول اسـت            ز یُـمـن او دعـا امـشـب قـبـول اسـت

شب فـیـض و شب قـرآن، شـب نـور            شب اعـطای کـوثـر بر رسـول است

 ****** حبیب چائیچان ******

چون فـاطـمـه مظهر خـدای یکتاست            انـوار خــدا ز روی زهـرا پـیـداسـت

همتای علی،در دوجهان بی همتاست            زهـراست محـمد و محـمد زهـراست

 ****** حبیب چائیچان ******

با نـام تـو دل چـه با صـفـا می گـردد            با مـهـر تو دل ز غـم رهـا می گـردد

بـاشـی تو کـلـیـد راز هـسـتـی زهـرا            با نـام تـو قـفــل بـسـتـه وا مـی گـردد

 ****** محمد خراطی ******

یا فاطمه از تو دلْ بریدن سخت است            پا از سر کوی تو کشیدن سخت است

بـــر زائـــر تــو کــه از ره دور آیــد            برگشتن و قـبـر تو ندیدن سخت است

 ****** سیدمحمدخسرونژاد ******

دلی که نیست در او مهرفاطمه سنگ است            چرا که مهر حق و مهر اوهماهنگ است

اگر قـدم نـگـذارد به عـرصـۀ محـشر            کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است

 ****** محمود ژولیده ******

عـمـريـست رهـيـن مـنّـت زهـرائـيـم            مــشـهـور شـده بـه عـزّت زهـرائـيـم

مـُرديـم اگـر بـه قــبـر مـا بـنـويـسـيـد            مـا پـيـر غــلام حـضـرت زهـرائـيــم

    ****** جواد حیدری ******

یکــتا گُهـر بـحـر رسـالت زهـراست            محبوبه حق، ظرف ولایت زهراست

هـمـتـای عـلـی، نـور دو چـشـم احمد            سـرچـشـمۀ دریـای امامت زهـراست

 ****** سید رضا طباطبائی ******

 همت و توفیق خواهم از خدای فاطمه            تا بگویم روز و شب مدح وثنای فاطمه

گر نمیشد خلقت نور علی در روزگار            همسری پیدا نمی شد از برای فاطمه

  ****** جوهری ******

یا فـاطـمـه! روز حـشـر سـتـّاری کن            دل سـوخـتگـان را ز کرم، یاری کن

ما بـا هـمه گفـتـیـم که بـا فـاطـمـه ایم            تــو نــیــز بـــیــا و آبـــروداری کــن

 ****** محمد رستگار ******

ما زنـده به لطف و رحمت زهـرائیم            مـأمـور بــرای خـدمـت زهــرائــیــم

روزی که تـمـام خلق حـیـران هستند            مـا مـنـتـظـر شـفــاعـت زهــرائــیــم 

 ****** جواد حیدری ******

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

آسـمـان کـوثـر به دنیا آمده کـوثر بخوان           با سرود وحی مدح دخت پیغـمبر بخوان

مدح آن مـمـدوحۀ مـحـبـوبۀ داور بخوان           با زبـان خویشتن نه، با دم حـیـدر بخوان


با زبـان حـیـدر از صدیـقـۀ اطهر بخوان           هرچه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان

ماه عصمت اختـر برج هدی را مدح کن

روح احـمـد لـیـلـة القدر خدا را مـدح کن

جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل           دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل

مطـلع الانـوار ایـمـان را گـرفـته در بغل           گـوهر دریـای غـفـران را گرفته در بغل

هـسـتـی دادار مـنّـان را گـرفـتـه در بغل           هرچه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل

یا محمّد یا محـمّدعـصـمـت کبـراست این

بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این

این ز پا تا سـر تجـلاّی جمـال داور است           این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است

این به احمد کوثراست ودختراست ومادراست           بلکه مام یازده عیسای عیسی پرور است

چارده معصوم را شخصیّت او محور است           جز محمّد (ص) از تمام انبیا بالاتر است

ذات حـق بـا آیـۀ قـرآن ثـنـاهـا گـویــدش

اوّلیـن شـخـصیّـت عـالـم فـداهـا گـویـدش

مـخـزن اسـرار حق گـوهر ندارد مثل او           ذات ربّ الـعـالمیـن مظهـر ندارد مثل او

مصحف خـتـم رسل کـوثـر ندارد مثل او           نـخـل سر سبز نـبـوّت بر، ندارد مثـل او

شخـص خـتـم الانـبـیا دختر ندارد مثل او           شیر حق دست خـدا یــاور ندارد مثـل او

هرچه گفتم هرچه گویم در ثنای او کم است

مدح نـامـوس خـدا فـوق بیان عـالـم است

آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است           دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است

مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است           مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است

دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است           ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است

در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است

گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است

فـاطـمـه یعنی تمام هـسـتـی هست آفـرین           فـاطـمـه یعنی بهشت رحـمـةٌ لـلـعـالـمـین

فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین           فـاطـمـه یعنی چراغ آسـمـانـهـا در زمین

فـاطـمـه یعنی یـدالـلّـهـی دگر در آستـیـن           فاطمه یعنی علی یعنی همان حبـل المتین

فـاطـمـه یعنی جـمـال بـی مـثـال کـبـریــا

فــاطــمــه یـعـنـی کـتــاب الله کـلّ انــبـیـا

فـاطمه در فـلک هستی نـاخـدایـی می کند           فـاطـمه در روز محشر کبـریـایی می کند

فـاطمه از شیر حق مشکل گشایی می کند           فـاطمه در چشم حـیـدر خودنمایی می کند

فـاطـمـه در بـنـدگـی کار خـدایـی می کند           فـاطـمـه بر شـیـعـیان لطف نهایی می کند

فـاطـمـه یعـنی چـراغ مـحـفـل افـلاکـیـان

فـاطمه یعنی ز رأفت همنـشین با خاکیان

کیست زهرا یک بهارستان به گلزار وجود           کیست زهـرا کعبۀ جان؛ قـبلۀ اهل سجود

کیست زهرا راز دار عالم غیب و شهود           کیست زهرا برترین محـبـوبۀ حـیّ ودود

کیست زهرا باب رحمت دست احسان بحر جود           کیست زهـرا خیمۀ سبز ولایت را عمود

کیست زهـرا آفتابی کبریایی طلعت است

کیست زهرا چارده معصوم دریک صورت است

ای بهشت قرب پـیـغـمـبـر جمالت فـاطمه           ای تـمـام انـبــیـا مـات جـلالـت فــاطـمــه

ای امیـرالـمـؤمنـیـن محو کـمـالـت فاطمه           ای مـلایـک بـنـدۀ صفّ نـعـالت فـاطـمـه

ای تـمـام وحـی در موج خـیـالت فـاطـمه           ای همه مرهون فیض بی زوالت فـاطمه

طاهره، انسیّه، حـورایی نمی دانم که ای

فاطمه، صدّیقـه، زهرایی نمی دانم که ای

عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم           با کـمـیـت و هم تا آنـسوی هستی تـاختیم

یا به مضمئن یا به ایـراد سخن پـرداختیم           دست ها بر رشتـه های چـادرت انداختیم

شعرها خوانده غزل، قطعه، قصائد ساختیم           عـاقـبـت دیوانه گـشـتیم و تو را نشناختیم

حور، انسان، یا ملک، یا فوق اینان چیستی؟

کـیستی تو کـیستی تو کـیستی توکـیستی؟

من نـمـی گـویـم غـلام دخـتـر پـیـغـمـبـرم           من نمی گویم که بـنـشـانـی کـنـار قـنـبـرم

من نمی گـویم بـلالت پـا گـذارد بـر سـرم           من نمی گویم ثنایت گشته بر لب گـوهرم

من نمی گویم بسـوزان تا کـنی خـاکسترم           لیک می گویم قـبـولـم کن گـدای این درم

دوست دارم تا زلطف و مرحمت شادم کنی

دوزخی هستم تو خود از دوزخ آزادم کنی

روسیـاهم، زشت کردارم، گـنه کـارم بدم           تو بـکـوی خـویش راهـم داده ای تا آمـدم

گر چه مردودم به جان زیـنـبت منما ردم           نامه ای پر از گـناه است و تهی باشد یدم

عالمی را سیر کردم آخر این در را زدم           گر روم جایی دگر از پشت این در مرتدم

«میثمم» یعنی گـدای خانۀ خشت و گـلت

غرق دریای گنه چـشمم به سوی ساحلت

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

امشب رسـول الله را قـرآن دیگـر شد عطا           قـرآن دیگر از خـدا با نـام کـوثـر شد عطا

از مخـزن سـراللّهی تـابنده گوهر شد عطا           در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا


سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا           جان مجـسّـم شد عطا روح منّـور شد عطا

مـصـداق کـوثـر آمـده روح پـیـمـبـر آمـده

هـمـگـام حـیـدر آمـده زهـرای اطـهر آمده

خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او           از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او

ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او           انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او

تصویر حُسن کبـریا در طلعت دلجـوی او           برتر ز کـلّ انبـیا فرزند و باب و شوی او

جـبـریل مـرغ بـام او مـفـتـاح جنّـت نام او

در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او

اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این           دختر چه دختر مادر خورشید عاشوراست این

مرآت سیـمای فسبحـان الّذی اسراست این           معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این

راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این           هم دُرّة البیضاست این هم زُهرة الزهراست این

در رتبه هم شأن علی در قـدر قـرآن علی

روح است و ریحان علی جان است و جانان علی

الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش           جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش

پیش از ولادت مادری بر کـلّ نسل آدمش           بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش

در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش           روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش

رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او

دست الهی دست او تیر قضا در شست او

بـا دیــدۀ دریــائـیـم بـا سـیــنـۀ سـیـنــائـیـم           بـا نـالـۀ تـنـهـائـیـم بـا سـوز عـاشـورائـیـم

با زشتـی و زیـبـائیم با پـیـری و بُـرنـائـیم           با این دمِ صحـرائیـم بـا این سـر سـودائـیم

با هـسـتـی و دارایـیـم با پـسـتـی و بـالائیم           زهـرائـیـم زهـرائـیم زهـرائـیـم زهـرائـیـم

سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه

یا فـاطـمـه یا فـاطـمه یا فـاطمه یا فـاطـمه

توکیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری           هم کبریا را مظهری هم انـبـیا را رهبری

ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری           دین خـدا را یاوری خـون خـدا را مـادری

در خُلق و خو پیغمبری درعزم و همّت حیدری           ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری

قرآن دعایی بر لبت ایـمـان چـراغ مکتبت

حـورا کنـیز زینـبت شب عاشق ذکر شبت

در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی           فلک نجات خلق را سُکّان تویی لنگر تویی

بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مـادر تویی           بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی

رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی           قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی

خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت

هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت

مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت           آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت

روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت           موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت

ختم رُسُل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت           گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت

گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو

جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو

ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟           ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای انـبـیـا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟           ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟

ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟           ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟

آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم

ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم

بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه           بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فـاطمه

بی تو محمّد  تا ابـد کـوثـر ندارد فـاطـمـه           بی تو امیـرالمؤمنین هـمسر ندارد فـاطـمه

بی تو امامت هیچ گه مـادر ندارد فـاطـمـه           بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فـاطمه

با خاک کویت آبرو بر خلق عـالـم میدهی

وز باغ مدحت میوه ها بر نخل میثم میدهی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد وزنی در مصرع دوم تغییر داده شد متاسفانه تمامی سایتها حتی سایت نخل میثم هم با این اشتباه درج شده است

با زشتـی و زیـبـائیم با پـیـری و بُـرنـائـیم           بـا این صـحـرایـیـم بـا این سـر سـودائـیـم

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

از بس فـرشـتـه است گـذر جـای نـدارد            جـبــریـل سـر آورده و پـر جـای نـدارد

بــنــد آمـده ایـن راه دگــر جــای نــدارد            بـا دخـتــر بـابـا کـه پـسـر جــای نـدارد


امشب شب عشق است، شب مادر باباست

با قبـله بگو قـبلـۀ ما حضرت زهـراست

بالاتر از آن خط کـــه نوشتند تو هستی            مدحی که نخواندند و نگـفـتـند تو هستی

با نـقـطـۀ با، نـقـطـۀ پـیــوند تو هـسـتی            آیــیــنــه قــدی خــداونــد تــو هـــستــی

چـیـزی بـه جـز از نـور خـداوند نداری

ســوگنـــد خـدا گـــفت که مانـنـد نداری

بانوچه شگفت است هبوطی که توداری            قدراست چه قدری ملکوتی که تو داری

صد رشته قنات است قنوتی که تو داری            آرامـش دریـاست سکـوتی که تو داری

دریایِ علی غیرت طوفانی ات عشق است

ای مرد ترین مرد، رجزخوانی ات عشق است

عزم مـن و تـو جـزم شد و کارگر افتاد            دشمن به عقب رفته و از پشت سر افتاد

تـا پـای فــشردیــم از عــالم سپـر افـتـاد            بـا آلِ عــلی هـــرکه در افـتـاد وَر افتاد

مــا سـخـرۀ سخـتـیـم که از باد نـلـرزیم

ایـــن درس بــه مــا مادر ما داد نلرزیم

هــرجـا که بلند است به زیر قدم ماست            برهرچه سه تیغ است شکوه عَلَمِ ماست

هربیش که دارند در این پهنه کَمِ ماست            موجــیم کــه آســـودگی مـا عَـدَم ماست

ما درس جـز از محضر اسلام نـگـیریم

مـــا زنــده بــه آنـــیم کـه آرام نـگـیـریم

هــر بـادِ مـخـالف شده جـوشن به تنِ ما            هــر تــیر تـــوان داد بـــه بـرخاستنِ ما

با مــاست همیشــه نفــسِ بت شــکن ما            در ســایــۀ زهـــراست تـمـام وطـن مـا

این خصم زبون است اگر بد دهنی کرد

وین سیرۀ زهراست که دشمن شکنی کرد

جایی که ملک چشم کشد گرد محال است            بـــا نام شـــفا پرور تو درد محال است

جزشیرخدا گرد تو یک مردمحال است            رفتی و جز از تو همان درد محال است

با تیغ به تـو تکیـــه کنــد شـــیر خداوند

ای خطبه ی تــو غیرت شمشیر خداوند

از روز ازل هــر تـپـشت یـاد علی بود            نَبْضَت،ضربـانت، نفـست نـاد عـلی بود

ایــن هشـت فـلک فـاطمه آباد عـلی بود            خانم هـمۀ حـــرف تو فـریـاد عـلـی بود

میـلاد تــو و بــاز نمــک گـیـر غـدیـریم

از توسـت که مانند تو درگـیـر غـدیـریم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

امـشـب نـشـستـه ام بـنـویـسـم تـرانـه هـا            از بــاغ از بـهــار مـن از مــادرانـه هـا
از دست پُـر امـیـدم و تــسـبـیـح دانـه ها            از ایـن دلـی که پــر زده از آشـیـانه هـا


شکرش میان این همه سـر سروری شدیم

مانــنـد یــازده پــسرش مـادری شــدیـم
آیــینــه ای گــرفتــه خــدا در بـرابـرش            خــورشــیدی از تــمامی انوار انـورش
امــشب خــدا نـــشسته خـدا با پیـمبرش            امشب پـدر رسیـده بــه دیــدار مـادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
ازاین به بعد بوسه بر این دست واجب است
تــا مــه کــرده نــام شـما قیـل و قال را            پــیدا نــمـوده بــا تــو کـرامت کـمال را
گم کرده عقل پیـش شکـوهـت خیـال را            پـنــهان جــمال کــردی پیــدا جــلال را
هـر چند کار توست که پیغـمبــری کنی
تو آمـــدی که پـــای علی حیـدری کنی
ایــن بــاغ ها مـعطر زهراست یا عـلی            این موج موج کـوثر زهـراست یا علی
آری تـمـام بـاور زهــراست یــا عــلـی            نـــام تــو نــام دیـگر زهراست یا عـلی
آغــاز آفــرینــش از آغـاز فـاطمه است
یعنی علی حقیــقت اعجاز فـاطمه است
خورشید زیر پای تو خشت محقـریست            کـار نگـاه چـشــم شمــا ذرّه پـروریست
خاک حسیـنـیه شدنـم لـطف مــادریست            خـانم تمام حرف مـن این بیت آذریست
"بنیانــگذار مکتــب غــیرتــدی فـاطمه
عبـاسَ درس معـرفـت اُورگدی فاطمه"
عمریست تابه لطف تو زنجیر می شویم            بــا بـوی نان تـازه نمک گیـر می شویم
بــاز از تنـور روشن تو سیـر می شویم            شــکرش! کـنـار خـانه تو پیـر می شویم
درروضـه بـاز چـایی دم کـردۀ تـو بود
این لطف لطف دست وَرم کردۀ تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است            پای ضریح وقت شفا نــام تو بس است
پاییـن پا به جای دعـا نــام تو بس است            دردی مگر بـرای دوا نـام تو بس است
نــام تــو بــر لــبــم دم بـاب الجواد بود
فیض تو بود از سـر مــن هــم زیاد بود
آواره ایـم پــای شمــا خــوش بحــال ما            مشمول هـر دعـای شما خوش بحال ما
پروانه ی عــزای شــما خوش بحال ما            مجنـون کربلای شمـا خــوش بــحال ما
آهی بکش که سیـنـۀ ما کـربـلایی است
تا یاد توست حـال دلــم مجــتـبایی است
می خــواســـت حـــامی مادر شود نشد            مرهـم بـــرای زخـــم کـبوتــر شود نشد
تا مانع هـجــوم ستمگـــر شـــود نــشـد            شـاید به جـای روی تو پـرپـر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی زروی وضربه ای ازپشت دست خورد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

دریــا غــریـق مـرحـمـت بـی كـران تـو           هـفـت آسـمـان تـجـلـیِّ رنگـیـن كمان تو

خورشـید ناز می كشد از ذرّه های خـاك           آنـجا كـه صبـح مـی گـذرد كـاروان تـو


صـــدهـا فرشـــته بال نــهادند بر زمین           تا دامـــن خـدیـــجه شــود مــیزبان تــو

بهــتر شــد آن زنــان قریــشی نیــامدند           حــوّا و مــریـم انـد پــرســتار جــان تـو

بر قـلب هـای خــستـۀ ما هــم نزول كن           ای جــبرئیل تــا به سـحر هــم زبان تو

یك شـاخه یـاس در دل مجروح كاشتـیم           تنــها بــه احتــرام مــزار نــهـــان تـــو

در بــارش اسـت رحمت بـی حدّ ابر تو

پنهان شـده است مثـل شب قـدر قـبر تو

تسبیح توكه تربت حمزه به قـاب داشت           در سینه اش شمیم دعـاهای نـاب داشت

از كـور نـیز وقت سـخن رو گـرفته ای           هرچند چهره تو ز نور احـتجاب داشت

در شكر روزه ای كه سه افطار با تو بود           دستت برای خواهش سائل جـواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسی به تن كند           از بسكه از بساط جهـان اجتنـاب داشت

با عطر یـازده سحر ایـن باغ آشـنا ست           هــرچند عمر مادر گل ها شتـاب داشت

بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است           آن شـاعری كه طبع روان همچوآب داشت

چـون صبح زندگانی روشندلان دمی است

آن هم دمی كه باعث احیای عالمی است

ای جـلــوۀ شـــكوه و جــلال پـیـمـبـری           تــو حـجّـت هـمـیــشـۀ آل پــیــمــبــری

قـد راست كرده بود و تـنومند مانده بود           از آب چــشـمـۀ تـــو نـهـــال پـیـمـبـری

آنجا كه بحث كیـفـیت عـــرش مـی شود           جز سیـنـۀ تــو نیــست مثـال پـیـمـبـری

مرهـــم به زخـم هـای اُحُـد بـیـشـتـر بنه           تو بـا خبـر هـمـیـشه ز حـال پـیـمــبری

كمـتـر بـه سیـنـه جای بـده بـوسـۀ نـبـی           جاری شده است اشــك زلال پـیـمـبری

این لحظه های آخـر از احمد جدا مباش           آسـوده نیسـت بـــی تو خـیـال پـیـمبری

قـــدری صبـــور باش بـــهشت دل نبی           تو زود مـی رسـی به وصـال پیـمـبـری

چـــون تــو تـــمام آیـنـۀ خُـلـق احــمدی           هــر روز روز توسـت به سال پیمبری

ایـّـام شــادمــانــی و روز ولادت اسـت

هنـگـام شاد بـودن و وقـت عبادت است

در مصـحـف خــدای تعـالی نـوشته بود           ایــن نور با طهــور ولایت سرشته بود

پیش از شروع خلقت این خاك و آسمان           این دانه را به مزرعۀ عرش كشته بود

از بـسـكـه بود دسـت توسّل به سمت تو           هر گوشه ای زچادر تو رشته رشته بود

چندی به التـماس زمـیـن كرده ای نزول           این آخــرین مــسافـرت یــك فرشته بود

عالم هنوز طـعم محـبّت به جان نداشت           حُبّ تو در صـحـیفه مــؤمن نوشته بود

ما را بــبخش مــدح تــو كـوثـر نداشتیم

مــا غــیــر چــند واژۀ ابــتــر نداشــتیم

هــر دخـتــری كـه اُمِّ امـامـت نمی شود           یــا مــادر پــیـمـبر رحــمت نـمی شــود

در مجمع خلایـق حق فـاطمه یكی است           این وحدت است شامل كثرت نمی شود

آنـجا كه پای كــفو علی هسـت در میان           هــر دختری كه لایق وصلت نمی شود

از اینـكه آب مهریه ات بود روشن است           هر خــانه ای كه خـانۀ رحمت نمی شود

فردا بــیا كــه بــاز قیـــامت بــپــا كـنی           ای بانویی كه بی تو قیــامت نــمی شود

بــا اشتــیاق سـمــت صــراط آورید رو           زهــرا بــدون بـرگ شفاعــت نمی شود

این سینه بازحال وهوای مدینه خواست           یا رب دعــای كیــست اجابت نمی شود

آخر مدیـــنه رازِ پـس پـرده داشته است

آخر مدینه یارِ سفــر كــرده داشته است

لطف مدام حضرت یاسین به دست توست           آری دعا به دست تو آمین به دست توست

آنجا كه سینه در تب اندوه سوخته است           آرامش دوباره و تسكین به دست توست

پیـر خـمـیـن جـلـوۀ فـرزنـدی تو داشت           یعنی كه عزت وشرف دین به دست توست

آنجــا كــه ابر فتــنه گــری سایه گسترد           نابودی تمام شیاطــین به دســت توسـت

اســلام با دعــای تو پــیروز مــی شـود           آری كلید فتح فلسطین به دست تــوست

این انــقلاب جــلوه ای از كـوثـر تو بود

بر روح تو ســلام خـدا و دو صد درود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای جـلــوۀ شـــكوه و جــلال پـیـمـبـری           تو حـجّـت هـمـیــشه بـــه آل پـیـمــبری

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

کـوثـری از سـورۀ طاهـا به دنیـا آمدی            تا رسـد انّـا به اعـطـیـنـا به دنـیـا آمـدی

تا یـتـیـمـی پـدر را انـدکـی جبران کنی            دخـتــری و مـادر بـابـا بـه دنـیـا آمـدی


هر کجا کردی تشرف صاحب تشریف شد            مکه شد آنـجـا که تو آنجا به دنیـا آمدی

قُـل هُـو الله اَحَـد ای معـنـی کُــفـواً اَحَـد            تا که بـاشـی هـمـسر مولا به دنیا آمدی

تا که هجده سال هم اهل زمین درکت کنند            پس به شکل حضرت زهرا به دنیا آمدی

بعد عمـری که دلیل زندگی پوشیده بود            آخـرش ای عـلـت دنـیـا بـه دنـیـا آمـدی

با خـبـر بودی اگر از اتـفـاق کـوچـه ها            پس چرا انـسـیـة الـحُـورا به دنیا آمدی؟

غصۀ اربـاب ما را داشتی آن قَـدْر که؛            بـازهم در ظـهـر عـاشورا به دنیا آمدی

مادرش بودی ولی یک لحظه بر بالای تل            در حـقـیقـت زینب کـبـری به دنیا آمدی

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

شکر خدا کــــه نوکــــر آل پــــیـمبـرم          شکــر خدا که شیعه ی زهرا و حیـدرم

شکر خدا که لطـــــف شما شاملـم شده          شکــــر خـدا که مست می جام کـوثـرم


شکر خدا که ریشه ی من حـیدری بوَد          یــــعنی ز نــــسل پُـــر ثمر پاک قنـبرم

شکر خدا که مِهر علی مُهــر دل شـده          با ایــن حساب زنده تــرین قـوم محشرم

شکر خــــدا ز روز ازل بـــا عنایـتـش          در بــــحر پُـــــر تموّج کـوثـر شنـاورم

شکر خدا که گرچه تهیدست و مُـفـلسم          امّــــا ز مهــــر آل پیـــــمبر تـوانـگـرم

شکر خدا که با همه ی روســـیاهی ام          خـدمت گـزار حضرت زهرای اطهـرم

او مــــادری نـمود و مرا انتخاب کـرد          شکـــــر خدا کـه فاطمه گـردیده مادرم

هر مادری که حضرت زهرا نمی شود

هر بانــــــویی کـــه امّ ابیـهـا نمی شود

ای بانویی که خــلقت ما را سبب شدی          تــــو آمـــــدی و امّ ابیـهـــا لـقـب شدی

تو آمدی که بنده ی پاک خـــدا شـــوی          تو آمدی و الگــوی فضل و ادب شـدی

تو سیــــب سرخ بــــاغ بهـشت ولایتی         روز ازل بــــرای نـبــی مـنـتخَـب شدی

در برخی از روایت اربـاب معرفـــت          گاهی رطب شدی وگهی هم عنب شدی

«نسلی که فاطمی نبوَد نسل ابتر است»         ای برگزیده مـژده که عالـی نسب شدی

همـــواره در نمـــاز شب خالصانه ات         از فیض بی نهایت حـق لب به لب شدی

بی اعتنا به پای ورم کــــرده بـوده ای         ازبس که غـرق طورمناجات رب شدی

ایثار تو ز بس که به عالَم زبانزد اسـت        ضرب المثل برای عـجم تا عرب شدی

مصداق «یطعمون علی حبّــه» تویــی         بــــنیان گذار واسعـه ی مستحب شدی

شام زفاف جــامه ی نو هــدیه داده ای

آری،گـــره ز کــار دو عالَم گشاده ای

نازل شــدی و در دل شیعه حرم زدی          پــرونـده ی سیـــاه بــشــر را قلم زدی

هر شب برای اهل محل می کـنی دعا          طرحــــی بـرای بخشش کل اُمَـم زدی

با عطر جانفـزای بهشتـــی خنـــده ات          همـــــواره طعنه بر گُل بـاغ اِرم زدی

شأن نزول آیه ی تطهـیر فــاطمه است         نازل شدی و سوره ی کـوثر رقم زدی

پرچم به دوش قافله ی دین حــق تویی         بر قلّــــه ی عـــــبادت عـالَـم علم زدی

پشت و پناه حضرت خیبـرگـــشا شدی         هـــــمواره در مسـیر ولایت قـدم زدی

با ذوالفقار نطــق و کلام حــماسی ات         تیشـــه به ریشه ی شجـر پُر ستـم زدی

فانوس نور حضرت حق بودی از ازل         تو آمـــدی و ظلمت شب را بـهـم زدی

اصل و اساس و پایۀ توحید فاطمه است 

مهتاب خــانـوادۀ خورشید، فاطمه است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر از نظر وزن شعری ایراد دارد

نازل شــــدی و در دل شیعه حرم زدی         پـــــرونـــــده ی سیاه بشر را قلم زدی

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمد فردوسی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

 ما شیعه ایم وشیعه ی مولا شدن خوش است         در بین نوکـران علی جـا شدن خـوش است

دریــا علـی و قــــطره تمامــــی کائــــنات         قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است


ما بــی علــی محـلّی از اِعراب نیستـــــیم         بـــا مرتضی هر آینه معنا شـدن خوش است

یک «یا علی» بگـو که مسیحـا دمت کـنند         یک یا علی بگو که مسیحا شدن خوش است

قبــــله عــلــــی و قبــــله نمــا فاطمه بُـوَد         در روبـروی کعـبه فقط تا شدن خـوش است

سوگند می خورم به علی که در این جهان         تنها گدای حضرت زهــرا شدن خـوش است

سلمان شدن هـمـان و سلیمان شــدن همان         با نــــوکـــری فــاطـمـه آقا شدن خوش است

تنـها گـلـی که سر سبد خلق عـالم اســــت

روح دو پـــهــــلوی نبـی الله خـــاتم است

آمـــــد کسی کـــه خـیـر کثیـر پیمبر است         خیر کثیر ... نه ... نه .به  والله کوثر است

بی فــاطمه که شیر خدا همسری نــداشت          بی شک و شـبهه فـاطمه همتای حیدراست

وقتی عــلی و فاطــــمه آییـــــنه ی هم اند          بــا این حساب فــاطمه هم مرد خـیبر است

حتی ابــونعیـــــم و سیوطـــــی نوشته اند          از مــریم و خدیجه و حـوا هم او سر است

من مــانده ام که روز جزا او چه می کند          باچادری که سایه ی صحـرای محشـراست

محشر مقام فــاطـــمه محـــــشر به پا کند          روز جــــزا شـــفاعت او چیـز دیگر است

او مـادر حسین و حسن...مادر همه است          روز تولــــدش به خـــــدا روز مادر است

اخلاص و قدر وفاطر و نور وتبارک ست

مـــــیلاد بــــا سعادت کـوثر مبارک است

زهــــرا هــــمان که آیـنه ی کـردگـار بود          خورشید، در مقـــــابل نــــورش غبار بود

سلمان چه دید؟ دیدکه مـی چــرخد آسیاب           وقتی کـــــه او مـــــقابل پروردگـــار بـود

نُه سال نَه  که از ازل .. آغاز بی زمــان           حیدر «خدای عشق»به عشقش دچــار بود

هر چار فصل عـمـر علـی از وجـــود او           اصلاً خـــــزان نداشت تــــــماماً بهار بود

تکـبـیـر و حمد و گفتن تسبیـــح جای خود            تسبیــــح او به ذکر «علی» در شمار بـود

زهـــــرا نـگــو بگـو اسـد شیر حق، علی            با تــیغ خطبه اش دو جهان تار و مـار بود

حامی محکم و پر و پا قـرص مرتضاست            حیـــــدر بــــدون فـاطمه بی ذوالفـقار بود

وقتی که ذوالفـقـار علی رام فــاطمه است

حتـمـاً «وَ إن یکاد» علـی نام فاطمه است

خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است           مصداق هل اتی ست،عطایش زبانزد است

جبـریل هم ز سفره ی او رزق می گرفـت           زیـــــرا شنیده طــعم غذایش زبانزد است

بیتش شده محل عبـور و مـــــرور وحــی           پیغمبــر است و غار حرایش زبانزد است

آیینه ای کــه پرتـــــو او را کســـی نـدیــد           رفته به مــادرش که حیـایش زبانزد است

همســـایه از دعای شبش نور می گـرفـت          در بین خاص و عام دعــایـش زبانزد است

یک پنجم زمــــیـن به صــداقـش در آمـده          با این حــساب، لطف خــدایش زبانزد است

آری خـدا خدایی خـود را به پـاش ریخت          اصلاً عجـــیب نیست بهــایش زبـانزد است

مریم اگر دو وعـده غـذاش آسمانـی است

زهـــرا همیشه مائـده هاش آسمـانی است

ای مادری که خلقت عـالــم به نـــام توست          دنـیا هـــــنوز محـــــو شـکوه مقام توست

آدم بـــــه اســــم اعظم تــــو ارتـقــا گرفت          این هم یکی ز معـجزه ی خـتـم نام توست

«یا فــاطـرُ به فاطمه» ذکر گشــایش است          این تــازه گوشه ای زفیوضات عام توست

ای کـوثــری که ساقــی تو مرتضــــی بُوَد          تنها نه او .که کلّ جهان مست جـام توست

حتّی نبی که اوج مقــامش مُبــــرهـن است           بــــا پا شدن به پای تو در احتــرام توست

آیات هــل اتــی که نشانی ز بـنـدگـی است          یـک چشمه از سحاب ثواب صیــام توست

روزی سه بارکارتوشمس الضّحـایـی است          با ایــــن حساب رونــق ما از قـوام توست

 یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیــر          این ها هـمـان جهیـزیه های امام تـوست...

این ها نشان دهنده ی زهـد و کـرامت است           یعنــــی کـه سـادگـی و قناعت پیام توست

مــادر! اگـــر چه رنـج فـراوان کشیده ای          می آید آن زمان که دوعالم به کــام توست

با پهلوی شکسته و کـودک به روی دست         مــــی آیــــی و تــقاص مــدینه کلام توست

این بیت آخــر اســــت نوشــــتم برای تـو

هستی مـــــن فـــدای تـــو و بچـه های تو 

: امتیاز
نقد و بررسی

بی فــاطمه که شیر خدا همسری نــداشت          بی شک و شـبهه فـاطمه همتای حیدراست

حورا الانسیه شدنش جـــای بحث داشت          از بس که این فرشته نمایش زبانزد است

مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : مرتضی امیری اسفندقه نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

هر کس هرآن چه دیده اگرهرکجا تویی          یعــــنی کـــه ابتدا تویی و انــــتها تویی

در تو خـــدا تجـــلی هــر روزه می کند          « آیینــــه تمــــام نمـــای خـــدا » تویی


میلاد تو تولـــد توحیـــد و روشنی است          ای مــــادر پدر! غرض از روشنا توئی

چیزی ندیــــده ام که تو در آن نبوده ای          تا چشم کــــار مــی کند ای آشنا ! تویی
نخل ولایت از تــــو نشسته چنین به بار          سرچشمـــــه فــقــــاهت آل عبــــا تویی
غـــیر از علی نَــــبُوَد کسی همطراز تو          غیر از علی نــــدید کسی تــا کجا تویی
تو با علی و با تـــو علـــی روح واحدید          نقش علی است در دل آیـــینه، یا تویی؟
شوق شریـــف رابــطه های حریم وحی          روح الامین روشــــن غـــار حـرا تویی
ایمان خلاصه در تو و مهر تو می شود          مکه تویی، مدینــه تویــــی، کربلا تویی
زمزم ظهــور زمزمه های زلال توست          مروه تویی ، قداســت قدسی ! صفاتویی
بعد ازتوهرزنی که به پاکی زبانزداست          سوگند خورده است که خیرالنســـا تویی
شوق تلاوت تو شـــفا مــــی دهد مــــرا          ای کوثر کثیـــــر ! حدیــــث کـسا تویی
آن منجی بزرگ که در هر ســحر به او          می گفت مادرم به تــضرع بیــا ! تویی
آن رازسربه مهرکه «حافظ»غریب وار          می گفت صبــح زود به باد صــبا تویی
هنگام حشر جز توشـفاعت کننده نیسـت          تنهاتـــویــــی شفیعــــه روز جــزا تویی
در خانــــه تـــو گوهر بعثت نهفته است         راز رســــالـــت هـــمه انبیــا تــــویــــی
«آنان که خاک را به نظــر کیمیا کننـد»          بی تو چه می کنند؟ تویی کیــمیا تویـی
قرآن ستوده است تورا روشـن و صریح          یعنی که کاشف همـــــه آیـــه هــا تویی
درد مرا کــــه هیـــــچ طبــیبی دوا نکرد          آه ای دوای درد دو عـالــم! دوا تـــویی
من از خدابه غیر تو چـیزی نــــخواسـتم          ای چلــچراغ سبــز اجابـت ! دعا تویی
«پهلوشکسته ای توو من دل شکسته ام»          دریابم ای کــــریمـه کـه دارالشفا تویی
ذکر زکیّـــه تــو شب و روز با من است          بی تاب و گـرم در نفـس من رها تویی
کی می کنی نگـــاه به این لعبتـــان کـور         با من در ایـــن ســراچه بازیچه تا تویی

پیچـــــیده در سـراسر هستـــی نــدای تو          تنها صدا بمـاند اگــــر، آن صـدا تویـی
گفتم تو ای بزرگ! خطای مـــرا ببخـش          لطفت نمی گذاشت بگویم« شما» تویی
باری، کجاست بقعـــه قبــــر غریب تو؟          بر مـا بتـــــاب، روشــنی چشم ما تویی‬

: امتیاز